ساعت صفر عاشقی
۵شنبه ۹۸.۰۱.۲۹
من همانم که زِ هر خاطرهات
شب به شب
مرگ بغل میگیرم.
باران
که می زند
دلم هوایی می شود
بی تاب و بی قرار
این خیابانهای تن شسته
رد گام های
ما را می جوید
اینجا که منم
هوای شهر
عطر بودنت را کم دارد .
در خیابان های شب.
دیگر جایی برای قدم هایم.
نمانده است زیرا که
چشمانت.
گستره ی شب را.
ربوده است.
تـو لیلی نیستی
مـن اما
مجنـون حرفهات میشوم
دیوانه ي دستهات
مبهـوت خندههات
گل قشنڪَم
شیـرین نیستی
ولی من
صخــرههاي شب را
آنقـدر میتراشـم
تا خورشیـدم طلـوع ڪند
و تــو در آغوشـم بخنــدي.
قبل از آمدن اردیبهشت
تو زود تر بیا
حیف است ماه ماه ِ بهشت باشدو
بی عیش باشیم
بی یار باشیم، بی هم باشیم
حیف است بهار باشد و از هم دور باشیم
MRZ
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت